کتاب مرد نا تمام با سی داستان کوتاه کتاب داستان کوتاه مرد ناتمام به قلم امید کریم زاده جزو نویسندگان سبک کوتاه معاصر می باشد که در ادامه مقدمه ای از این کتاب را باهم میخوانیم در زندگی همواره مسائلی وجود دارد که عام مردم نسبت به ان توجهی ندارند ، مسائلی که شاید درک آن ها اغاز کننده دریچه ای جدید در زندگی آدمی باشد… این دریچه تنها با ایجاد تغییر به وجود می آید و تغییر به عنوان والاترین انتخاب بشر، عنصریست که فقط عده محدودی به آن میرسند…. زیرا عام مردم از تغییر وحشت داشته و غالبا در یک مسیره دایره وار میان روزمرگی هایشان زندگی میکنند در این کتاب ما در قالب داستان کوتاه به زندگی این قشر محدود می پردازیم، اینکه چه چیزهایی میتواند در زندگی آدمی را تغییر دهد و اورا از سایرین متمایز کند… در واقع شما با خواندن این داستان ها متوجه تاثیر دو قدرت عشق و نفرت در حیات می شوید و اینکه چه عواملی سبب خوشبختی یا نگونبختی بشر می شود… با توجه به سرانه پایین مطالعه در کشور ما ، تلاش شده با استفاده از کوتاهترین حالت ممکن داستان و بدون استفاده از فضاسازی های اضافی یا کلمات خسته کننده و موضوعات کلیشه ای… بیشترین مفاهیم به مخاطب منتقل گردد و بدوون تحمیل یک پایان شیرین یا فانتزی، خواننده، ضمن درک محوریت اصلی داستان به یک برداشت اختصاصی از موضوع و پایان داستان برای خویش برسد…. و در پایان باید گفت این کتاب... بیشتر بخوانید »
داستان کوتاه – عبید زاکانی خواب دیدم قیامت شده است. هرقومی را داخل چالهای عظیم انداخته و بر سرهر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله ی ایرانیان. خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم: «عبید این چه حکایت است که بر ما اعتماد کرده نگهبان نگماردهاند؟»گفت:…. میدانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله.»خواستم بپرسم: «اگر باشد در میان ما کسی که بداند و عزم بالا رفتن کند…» نپرسیده گفت: گر کسی از ما، فیلش یاد هندوستان کند خود بهتر از هر نگهبانی پایش کشیم و به تهِ چاله باز گردانیم! داستان کوتاه ————————————————– مجموعه داستان های کوتاه دزد باورها گویند روزی دزدی در راهی بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش بازگرداند. او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟ گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می کند و من دزد مال او هستم، نه دزد دین! اگر آن را پس نمی دادم و عقیده صاحب آن مال خللی می یافت، آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است. داستان کوتاه ————————————————– مجموعه داستان های کوتاه معجون آرامش روزی انوشیروان بر بزرگمهر خشم گرفت و در خانه ای تاریک به زندانش فکند و فرمود او را به زنجیر بستند.چون روزی چند بر این حال بود،کسری کسانی را فرستاد تا از حالش پرسند. آنان بزرگمهر را... بیشتر بخوانید »